برگ اول
اومدم تا بنویسم از روزایی که چه خوب چه بد گذشت
هر چند که پر از استرس و نگرانی بود
هر چی که بود دیگه گذشت
دریای من هم دیگه نیست
دختر کوچولوی من دوست نداشت پیشمون بمونه
هنوزم همه چیو یادمه
ضجه زدنام ... اشکای مهراد ...و حتی چند ماهی افسردگی
وقتی که مهراد سیسمونی دریا خانوم رو سوزوند تا دیگه من هر شب با اسباب بازی هاش و لباساش نخوابم
و اون تصادف شدید که فندوق کو چولوم رو از گرفت
و......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی